موفقیت و رضایت شغلی
موفقیت و رضایت شغلی
منبع : اختصاصي راسخون
اما منظور از موفقیت و رضایت شغلی هر چه که باشد نیازمند رعایت برخی مقدمات است. رعایت این مقدمات برای شخصی که با تمام وجود خواهان موفقیت است آسان و برای کسی که فقط موفقیت را دوست میدارد بسیار سنگین و بی معناست! ما در این تحقیق سعی خود را بر آن داشتیم تا آنجا که میتوانیم یک سری راز و رمز موفقیت را به طریقهای اصولی برای خوانندگان عزیز ارائه نماییم. بنابراین به مباحثی از این قبیل میپردازیم: چیستی و چگونگی و مراحل موفقیت، هدف گزینی و تنظیم اهداف، عمل بدون پروا، تفکر صحیح، روابط کاری مثبت، تمرین و تسلط، سنجش میزان رضایت شغلی و ...
کلید واژه: موفقیت، رضایت شغلی، هدف، تمرین، تفکر.
مقدمه
پول موجب خوشبختی نیست. برخی از ثروتمندان خوشبخت و برخی دیگر سیاه روزگارند. بسیاری از افراد که آهی در بساط ندارند، از لحاظی، خوشبختتر از ثروتمندان هستند. شماری از افراد متأهل، خوشبخت و برخی دیگر بدبخت هستند. بعضی از افراد مجرد خوشبخت و گروهی دیگر بدبخت هستند. چرا؟ چون قلمرو خوشبختی در اندیشه و احساس هر فرد گسترده است.
خوشبختی فرآورده و محصول یک روح آدم است. انسان خوشبخت کسی است که بیشترین و والاترین نیروی ذاتی خود را به کار بگیرد. هنگامی که به رشد و پختگی عاطفی برسید هرگز در مقابل انتقاد و خردهگیری و حقد و حسد و کینه دیگران از کوره درنمیروید و واکنش منفی نشان نمیدهید. انجام این عمل به مفهوم سقوط در نوسانات ذهنی و پیوستن به حالت منفی طرف مقابل خواهد بود. پس در زندگی، آرام و به خود مسلط باشید و به هیچ کس اجازه ندهید تا شما را از مسیر احساس عمیق آرامش و خونسردی و سلامت عقلی به بیراهه بکشاند.
افراد موفق حتماً از دیگران زرنگتر یا بهتر نیستند بلکه آنها به اصول بنیادین موفقیت پی بردهاند و پیش و بیش از دیگران به آن عمل کردهاند. اکنون شما هم میتوانید به این قوانین عمل کنید و سریعتر از حد تصورتان به پیشرفت نائل شوید.
موفقیّت چیست؟
موفقیت نه معجزه است و نه شانس و تصادف. هر چیزی که اتفاق میافتد دلیلی دارد، چه خوب باشد چه بد، چه مثبت باشد و چه منفی. وقتی درباره آنچه که میخواهید شفاف باشید، تنها کاری که لازم دارید کپیکردن و تقلید کردن از دیگرانی است که پیش از شما به آن هدف دست پیدا کردهاند و سرانجام همان نتایجی را به دست خواهید آورد که آنها به دست آوردهاند. «هر آنچه که بشر میکارد، همان را درو خواهد کرد.»
اسحاق نیوتن این قانون را به عنوان قانون سوّم حرکت نامید. او گفت برای هر عمل، عکسالعمل مساوی و مخالف آن وجود دارد. برای شما و من، مهمترین گفتار این قانون جهانی این است: «تفکرها، سبب و شرایط، اثر هستند.» به بیان دیگر «تفکر خالق است.» فکرهای شما نیروهای خلّاق اولیه در زندگی شما هستند. تمام دنیا را به همان طریقی خواهی ساخت که فکر میکنی. مفهوم تمام افراد و موقعیتهای زندگی شما به روش تفکر شما در مورد آنها بستگی دارد. هرگاه، فکرت را عوض کنی، زندگیت نیز تغییر خواهد کرد، حتی گاهی اوقات در مدّت چند ثانیه!
مهمترین اصل موفقیت شخصی یا بازرگانی به همین سادگی است، شما همانی خواهید شد که اکثر اوقات در مورد آن فکر میکنید. این بزرگترین کشف بشریت است که تمام مذاهب، فلسفه، متافیزیک، مبانی تفکر و نظریههای روانشناسی بر اساس آن استوارند. این اصل در دسترس و قابل استفاده تمام افراد و سازمانهاست هر آنچه که میبینید یا تجربه میکنید مبیّن تفکر آن فرد در پشت آن پدیده است. رالف والدو امرسون به این نکته زمانی پی برد که نوشت: «هر سازمان بزرگ فقط سایه بلند یک فرد است.»
برای شما چیزی اتفاق نمیافتد مگر آنکه درباره آن چه که برای شما اتفاق میافتد فکر کنید که تعیین کننده احساس و واکنش شماست. این دنیای بیرون شما نیست که محیط یا شرایط را به شما دیکته میکند، بلکه دنیای درونی شماست که خالق شرایط زندگی شماست. (1)
موفقیت تصادفی نیست!
هرگاه هر روز از این قوانین در هر کاری که انجام میدهید استفاده کنید سریعتر و آسانتر از قبل شروع به پیشرفت خواهید کرد. واقعا هیچگونه محدودیتی در سر راه شما وجود ندارد مگر آنکه خودتان با تفکر خودتان، مانع سر راهتان شوید. (2)
درون هر انسانی یک شهر وجود دارد. موضوع حیرت آور این است که این شهر دقیقاً به صورتی است که آن را تصور میکنیم و علاوه بر آن در کمال تعجب کاملاً انعطافپذیر است. اندازه شهر ما بستگی به محدودهای است که ما آن را تعیین میکنیم. با رقم بیشتری که در نظر بگیریم محدوده شهر درونیمان را گسترش دادهایم شهر درونیمان وسعت یافت و تازه این اوّل کار است.
همه متفکران خردمند در طی زمانهای گذشته اذعان داشتهاند که بزرگترین محدودیتها، محدودیتهائی هستند که انسان بر خود تحمل میکند. بنابراین «بزرگترین مانع موفقیت، مانع ذهنی است.» حد و مرزهای ذهنی خود را گسترش بده تا حد و مرزهای زندگیت نیز بزرگتر بشود. محودیتهای ذهنیات را از بین ببر تا محدودیتهای زندگیات را منهدم کنی در نتیجه اوضاع و شرایط آنچنان دگرگون میشود که گوئی دست به سحر و جادو زدهای.
افرادی که معمولاً شکست میخورند کمتر از دیگران از این اصول کلیدی موفقیت آگاهی دارند افراد موفق با این پدیده آشنا شدهاند و نهایت سعی و کوشش خود را برای کار بر روی تصویری که از خود دارند به کار بستهاند.
راز هر هدفی این است که با وجود بلند پروازانه بودنش قابل دسترسی نیز باشد اما به یاد داشته باشیم که اغلب مردم بیش از حد محافظه کارند و از منهدم کردن محدودیتهای ذهنی خود واهمه دارند. محدودیتهای ذهنی برایشان ملکه شده است. متقاعد شدهاند که زندگی همین است و بس! از رویا نیز میترسند! (3)
خواست و آرزو در بهترین وجه موجب تداوم اندیشههای ماست. هرچه آرزو شدیدتر باشد خواستهمان سریعتر در زندگیمان آشکار میشود. راه میلیونر شدن آن است که به شدّت در پی آن باشی؛ در هر زمینه زندگی علاقه وافر، لازمه موفقیت است. آرزوی پرشور و بالا لازم است ولی به تنهائی کافی نیست. آنچه که توان آن را نداری ایمان است؛ باید باور قلبیات باشد که میتوانی.
«روش کسب ایمان در تکرار کلام است.»
استراتژی ایجاد وقت بیشتر مستلزم این است که متعهد شوید با یک برنامه زمانبندی شده، کارهای بزرگتان را به انجام برسانید. شما برای انجام اغلب کارهای واقعاً مهم خود نیازمند، برنامه زمانبندی شده بلند مدّت میباشید. توانائی شما در ایجاد و استفاده از این زمان بسیار با ارزش و کار آمد تأثیر عظیمی در کار و زندگیتان ایجاد مینماید. (5)
رمز موفقیت روش کار کردن در بخشهای زمانی مشخص این است که میتوانید از قبل برای روز خود برنامهریزی نمائید و برای هر کار و فعالیت خاص مدّت زمان مشخصی را تعیین نمائید. ابتدا کارها را مشخص میکنید و سپس برای انجام آنها بخشهای زمانی سی، شصت و نود دقیقهای تعیین مینمائید و خود را موظف میکنید که این کارها را به اتمام برسانید. (6)
وظیفه شما در مدیریت زمان این است که به طور آگاهانه و خلّاقانه برای انجام صحیح و برنامهریزی شده کارهای اصلی خود، دورههای زمانی متمرکز یافته ایجاد نمائید. (7)
قانون: بسته به اینکه تا چه حد بتوانید از انجام کارهایی که از اهمیت کمتری برخوردارند دست بکشید میتوانید وقت و زندگی خود را تحت کنترل درآورید.
یکی از قویترین کلمات در مدیریت زمان کلمه «نه» میباشد. به هر کاری که استفاده با ارزش از وقت زندگیتان نیست «نه» بگویید. این کلمه را زودتر و بیشتر بگویید حقیقت این است که شما هیچگونه وقت اضافی ندارید.
برای انجام کاری جدید باید کار قدیمیتر را تمام کنید یا انجام آن را متوقف نمائید. وارد شدن مستلزم خارج شدن است. برداشتن مستلزم گذاشتن است.
تنبلی سازنده، تصمیمگیری عاقلانه و عمدی در مورد این است که دقیقاً چه کارهایی را در حال حاضر نباید انجام دهید و یا اینکه اصلاً نباید انجام دهید. اکثر مردم دچار تنبلی نا آگاهانه هستند. آنها بدون فکر کردن انجام برخی کارها را به تعویق میاندازند. (8)
روزهائی که کارتان را بلافاصله با انجام مهمترین کار آغاز میکنید نسبت به روزهای دیگر احساس بهتری نسبت به خود و نسبت به کارتان خواهید داشت. شخصاً احساس میکنید که قویتر و مؤثرتر هستید و بیشتر از هر زمان دیگری، خودتان و زندگیتان را تحت کنترل دارید. (9)
ما همیشه وقت کافی داریم، به شرط آنکه هم بخواهیم و هم درست از آن استفاده کنیم. (گوته)
قانون «هشتاد، بیست» یکی از مؤثرترین نظریههای مربوط به مدیریت زمان و زندگی است. نام دیگر این قانون «اصل پارتو» به نام بنیانگذار آن «ویلفردو پارتو» اقتصاددان ایتالیایی میباشد. (10)
بر اساس این قانون هشتاد درصد نتایج حاصله شما نتیجه بیست درصد از فعالیتهای شماست. بیست درصد مشتریان شما هشتاد درصد فروش شما را تأمین میکنند. بیست درصد از تولیدات شما و یا خدماتی که ارائه میدهید هشتاد درصد منافعتان را حاصل مینماید. هشتاد درصد از کل ارزش کارهای شما نتیجه بیست درصد آنهاست و الی آخر. این بدان معناست که اگر شما لیستی از ده فعالیت داشته باشید، ارزش دو مورد از آنها معادل یا بیش از هشت فعالیت دیگر است.
در اینجا به کشف جالبی میرسیم. انجام هر یک از این کارها به یک اندازه وقت شما را میگیرد، اما انجام یک یا دو تای آنها پنج تا ده برابر هر یک از سایر موارد ارزش خواهد داشت. (11)
اغلب، افرادی را مشاهده مینمایید که به نظر میرسد در تمام طول روز مشغول فعالیت هستند اما در اصل نتایج بسیار اندکی حاصل مینمایند چنین چیزی در اصل به خاطر این است که آنها به کارهای کم ارزش میپردازند اما در انجام یک یا دو فعالیتی که میتواند یک تحول واقعی در مؤسسه یا شغلشان ایجاد نماید تنبلی میکنند.
ارزشمندترین کارهایی که هر روز انجام میدهید اغلب سختترین و پیچیدهترین آنهاست اما بازده و پاداشی که در ازای انجام این کار میگیرید میتواند فوقالعاده باشد. بنابراین شما باید قاطعانه از انجام کارهایی که جزء هشتاد درصد کم ارزش هستند خودداری نمایید، آن هم در حالی که بیست درصد کارهای با ارزشی را که در صد قرار دارند هنوز انجام ندادهاید. قبل از انجام هر کاری ابتدا از خود بپرسید: «آیا این کار جزء بیست درصد کارهای با ارزشی است که باید انجام دهم یا جزء هشتاد درصد کم ارزش؟»
قانون: در مقابل این وسوسه که اوّل کارهای کوچک را انجام دهید مقاومت نمایید.
به خاطر بسپارید که وقتی کاری را به طور مداوم انجام میدهید در نهایت تبدیل به یک عادت میشود که ترک آن مشکل است اگر تصمیم بگیرید روزتان را با انجام کارهای کم ارزش آغاز نمایید این عادت به زودی در شما شکل میگیرد که همواره روزتان را با انجام کارهای کم اهیمت آغاز کنید. مطمئناً این عادی نیست که مایل به شکلگیری یا حفظ آن باشید. سختترین مرحله انجام هر کار مهمی مرحله اوّل یعنی آغاز کردن آن میباشد. وقتی واقعاً انجام کار مهمی را آغاز میکنید به نظر میرسد که به طور طبیعی برای ادامه آن انگیزه پیدا مینمایید. قسمتی از ذهن شما علاقه دارد به کارهای مهمی که واقعاً میتوانند تأثیرگذار باشند بپردازد. شما باید این قسمت از ذهنتان را به طور مداوم تقویت نمایید.
تنها فکر کردن در مورد آغاز کردن و به اتمام رساندن یک کار مهم به شما انگیزه میبخشد و کمک میکند که بر تنبلی غلبه نمایید. واقعیت این است که مدت زمان لازم برای انجام یک کار کم اهمیت است. با این تفاوت که با انجام یک کار مهم احساس فوقالعادهای از غرور و رضایت خاطر به شما دست خواهد داد؛ و این در حالی است که با انجام یک کار کم اهمیت همان میزان وقت و انرژی صرف مینمائید. اما رضایت خاطر به دست نمیآورید و یا میزان آن بسیار اندک خواهد بود.
مدیریت زمان در واقع مدیریت فردی است. این در واقع تحت کنترل در آوردن جریان وقایع میباشد. مدیریت زمان بدین معناست که آزادانه انتخاب کاری را که انجام میدهید و انتخاب کاری را که بعد از آن انجام میدهید تحت کنترل داشته باشید. توانایی شما برای انتخاب بین کارهای مهم و کارهای کم اهمیت عامل تعیین کننده موفقیت شما در کار و زندگی میباشد. افراد کار آمد و مؤثر همواره خود را موظف میدارند که کارهایشان را با انجام مهمترین آنها آغاز نمایند. در نتیجه این افراد بسیار موفقتر و خوشبختتر از افراد معمولی میباشند شما هم باید از همین روش پیروی کنید. (12)
قبل از اینکه هدف خود را مشخص کنید و شروع به انجام دادن آن نمایید، ابتدا مشخص کنید که در هر زمینه از زندگیتان میخواهید به چه چیزی برسید. مشخص بودن هدف، مهمترین اصل در رابطه با کارایی فردی است. اوّلین دلیلی که چرا برخی افراد کارشان را سریعتر انجام میدهند این است که اهداف و مقاصدشان کاملاً برایشان مشخص است و از آنها منحرف نمیشوند. (13)
تنها سه درصد از مردم اهداف مشخص و دیکته شدهای دارند. این افراد نسبت به افرادی که از تحصیلات یکسان و بالاتری برخوردارند اما به هر دلیلی هرگز وقت صرف روی کاغذ آوردن اهدافشان نمیکنند پنج تا ده برابر در انجام کارهایشان موفقترند. (14)
سه گام به سوی موفقیت
گام دوّم، انتخاب یک رشته یا هدف به خصوص و متمرکز کردن کامل فکر روی آن و ایجاد این باور که حتماً در آن موفق خواهید شد.
گام سوّم، این است که، کاری را که طالب موفقیت در آن هستید صرفاً در جهت خواستههای شخصی قرار نداشته باشد بلکه خدمت به مردم نیز در آن منظور شده باشد.
ضمن برداشت سه گام اساسی برای دستیابی به موفقیت، هرگز نبایستی نیروهای دستاندرکار وجود را دست کم گرفت؛ زیرا آنها به صورت انرژی لازم در پس هر پروژه موفقیتآمیز، وارد عمل میشوند. اندیشه انسان آفریننده است و در کنار احساس به صورت ایمان و اعتقاد ذهنی در ضمیر باطنی جای میگیرد و آنگاه به طریق نیروی خلّاق ضمیر باطن به منصه ظهور میرسد.
هرگاه کسی از شما انتقادی کرد و شما گفتههای او را درست و بهجا تشخیص دادید، از اینکه آیندهوار عیوبتان را پیش رویتان تصویر کرده قبلاً بایستی از او ممنون باشید و برای انتقاد او ارزش قائل شوید؛ با این عمل خواهید توانست نقاط ضعف خود را از بین ببرید. (15)
هدفگزینی
هدف شما هرچه که باشد (یک شغل تازه، تناسب اندام بهتر، یا حتی پختن غذای خوشمزه) لازم است این هدف قابل دستیابی باشد. در این زمینه نکتهای را که باید روشن سازید آن است که آیا واقعاً هدفی دارید، یعنی آیا واقعاً خواهان چیزی هستید و آیا آن هدف، ارزش زمان و انرژی و منابعی را که به پای آن صرف میکنید دارد، همچنین آیا ضرورت دارد تا زمان دستیابی به هدف را هم مشخص کنید و معلوم سازید که رسیدن به هدف چه هزینههایی برایتان در بردارد یعنی احتمال دارد چه چیزهای را از دست بدهید و چه چیزهای بیشتری را به دست آورید. همین طور لازم است تا هدف شما منعکسکننده ارزشهای عمیقتر شما باشد. اگر معتقد باشید کاری که دارید انجام میدهید و هدفی که دارید، چندان ارزشی ندارد، انرژی لازم برای موفقیت را به دست نخواهید آورد.
مرحلهبندی در حرکت به سمت اهداف
شما میتوانید تا آخر عمر از یک روش قوی و مؤثر برای مشخص کردن اهدافتان و رسیدن به آنها برخوردار شوید. این روش شامل هفت مرحله ساده میباشد. هر کدام از این هفت مرحله میتواند کارایی شما را دو تا سه برابر افزایش دهد.
مرحله شماره یک: دقیقاً مشخص کنید که چه میخواهید. به تنهایی یا با رئیستان بنشینید و آنقدر در مورد هدفها و مقاصدتان صحبت کنید تا کاملاً برایتان مشخص شود که دقیقاً از شما چه خواسته شده و به چه صورت است. تعجبآور است که افراد بسیاری هر روزه مشغول انجام کارهای بیهوده و سطح پایین هستند زیرا هرگز چنین گفتگوی مهمی با رئیس خود نداشتهاند.
قانون: یکی از بدترین راههای استفاده از زمان این است که کاری که اصلاً نیازی به انجام آن نیست را به بهترین نحو ممکن انجام دهیم.
استفن کاوی میگوید: «قبل از اینکه شروع به بالا رفتن از نردبان کنید. ابتد اطمینان حاصل کنید که نردبان را به ساختمان مناسب تکیه دادهاید.»
مرحله شماره دو: هدفتان را روی کاغذ بیاورید. افکارتان را بنویسید. با نوشتن هدفتان آن را مشخص و ملموس میسازید بدین ترتیب شما چیزی قابل لمس و مشاهده را خلق مینمایید. به بیانی دیگر هدفی که نتوان آن را به روی کاغذ آورد فقط یک آرزو و یا خیالپردازی است و هیچ انرژی در پشت آن نیست. اهداف نوشته نشده منجر به سردرگمی، ابهام، گمراهی و اشتباهات بسیاری میشوند.
مرحله شماره سه: برای هدف خود مهلت تعیین کنید. هدف یا تصمیمی که فاقد مهلت باشد هیچ فوریتی برای انجام آن وجود ندارد. چنین هدفی فاقد یک آغاز یا پایان واقعی است. اگر محول کردن کارها یا پذیرش مسئولیتها فاقد مهلت مشخص باشد به طور طبیعی در انجام آنها تنبلی نموده و کار کمی انجام میدهید.
مرحله شماره چهار: از تمام کارهایی که فکر میکنید برای رسیدن به هدفتان باید انجام دهید فهرستی تهیه نمایید. هر گاه فعالیت تازهای به ذهنتان رسید آن را به لیست خود اضافه کنید به این کار ادامه بدهید تا لیستتان کامل شود. این فهرست تصویر قابل مشاهدهای از کار یا هدف مهمتر در اختیارتان قرار میدهد و خط مشی شما برای پیشروی را مشخص مینماید. تعریف فهرستبندی کارهای لازم احتمال رسیدن به هدف را به طور چشمگیری افزایش میدهد.
مرحله شماره پنج: فهرست را به یک برنامه تبدیل کنید. کارهای که در لیست خود آوردهاید را الویتبندی نمایید چند دقیقه وقت صرف این کنید که کدام کار را اوّل و کدام یک را بعداً باید انجام دهید. مشخص کنید که کدام باید قبل از دیگری و کدام بعد از آن صورت پذیرد.
مرحله شماره شش: بهتر است برای قابل مشاهدهتر کردن، طرحتان را داخل مربع و دایرهها بنویسید. هنگامی که بدین ترتیب هدف خود را به کارهای کوچکتر تقسیمبندی نمایید، خواهید دید که رسیدن به آن تا چه اندازه آسانتر خواهد بود. با داشتن یک هدف مکتوب و یک طرح سازمان یافته کارایی و تأثیرگذاری شما بسیار بیشتر از فردی خواهد بود که افکارش را در ذهنش نگه داشته با خود حمل مینمایید.
مرحله شماره هفت: تصمیم بگیرید در راه رسیدن به هدفتان هر روز قدمی بردارید این کار را در برنامه روزانه خود بگنجانید هر روز تعداد صفحات مشخصی در مورد موضوع مورد نظر مطالعه کنید. با تعداد مشخصی از مشتریان ارتباط برقرار نمایید. میزان مشخصی ورزش کنید. تعداد مشخصی لغات خارجی بیاموزید. هرگز یک روز خود را از دست ندهید.
به سوی جلو پیش رفتن را ادامه دهید.
ایجاد روابط کاری مثبت:
خود در مکانی بنشینید و به دقت جهان را نظاره کنید.
کامیابی با موفقیت فرق میکند. کامیابی یعنی «به دست آوردن آنچه که میخواهی». برای کامیابی لازم است بتوانی اهداف اصلی و فرعی را مشخص کنی، نقشه عملیات را بریزی و سپس این نقشهها را به مرحله اجرا بگذاری.
برای کامیابی لازم است که بر موانع و مشکلات سر راه رسیدن به اهدافی که برای خودت مشخص کردهای فائق آئی. در هر دو حالت موفقیت و کامیابی، نقطه آغاز دستاورد بزرگ این است که واقعا تصمیم بگیری در هر قسمت زندگی شخصی و تجاری چه میخواهید. انگیزش به انگیزه نیاز دارد و هر چه در مورد انگیزههای واقعی خودتان آگاهی بیشتری داشته باشید. نیل به موفقیت و کامیابی سریعتر و بیشتر خواهد بود.
اصل اساسی کار بشر این است که هر کاری میکنید هدفش به نحوی بهبود زندگی شخصی و تجاری شماست. هر کار شما نوعی هدف در پی دارد چه آن هدف شفاف باشد چه غیر شفاف. ارسطو مینویسد: تمام رفتار انسانها چه ارادی و چه غیر ارادی هدفی را دنبال میکند و عاملی که بر هر کدام از کارهای شما حکومت میکند خواست بهتر شدن شما نسبت به حالتی است که در آن حالت آن کار را فکر نکردهای.
واقعیت انکار ناپذیر آن است که همیشه به دنبال کسب اهدافی هستید که برای خودتان تنظیم کردهاید اگر هدفتان کوچک باشد مثل شب رفتن به خانه و تماشای تلویزیون مطمئنا به آن هدف خواهید رسید. اگر هدفتان بزرگ باشد مثل به دست آوردن موفقیت مالی رفاه و پرستیژ در میان مردمی که زندگی میکنید و با آنها کار میکنید به آن هدف نیز دست پیدا خواهید کرد.
مغز شما دارای یک مکانیسم هدفیاب و هدفجو است. وقتی هدفی را برنامهریزی میکنید یا خواستههای را در مغز خود میپرورانید نیرو و انگیزه لازم را برای رسیدن به آن هدف یا خواسته پیدا میکنید. در این حالت رسیدن به هدف تقریباً به طور خودکار میسر میشود. این ظرفیت هدفیابی برای شما مانند دم و باز دم طبیعی است، مشکل اصلی همیشه به توانائی شما در تنظیم شفاف اهداف در درجه اوّل مربوط میشود. وقتی این مهارت مهم را یاد میگیرید و به عمل در میآورید، تقریباً بی درنگ به اهداف والا دست پیدا میکنید و سرعت رسیدن به اهداف مورد نظر بیشتر میشود. کلید به عمل در آوردن قوانین موفقیت آن است که باید به آنچه که میخواهید آگاه باشید و بدانید دقیقاً وقتی آن به هدف رسیدید به چه صورت خواهید بود وقتی شما یک خانه را بدون نقشه نمیسازید به طریق اولی نمیتوانید یک زندگی بزرگ را بدون مشخص شدن فهرست اهدافی که میتوانید به آنها دست پیدا کنید و یک طرح نوشته شده از کارهایی که برای رسیدن به هر کدام از این اهداف لازم هستند بسازید.
متأسفانه طبق مطالعات انجام شده کمتر از سه درصد افرادی که اهداف خود را تنظیم میکنند به طور متوسط درآمدی معادل ده برابر بیشتر از افرادی که در همان دوره بدون اهداف مکتوب هستند. شما میتوانید خودتان را در ردیف افرادی قرار بدهید که امروزه خیلی ساده با یک ورق کاغذ و مداد مینشینند و فهرست چیزهائی را که میخواهند مینویسند. اکثر مردم این کار را انجام میدهند عمل نوشتن شرح آن چیزهائی که میخواهید تا انجام شوند و آنچه که قصد دارید انجام دهید سه تا پنج سال بعد زندگی شما را تغییر خواهد داد. وقتی اهدافتان را مینویسید فوراً فردی متفاوت میشوید و طرز برخورد شما با خود و آیندهتان به طریق بسیار مثبتی تغییر میکند. احساس اعتماد به نفس بیشتری میکنید و احساس کنترل و تسلط بیشتری در زندگی خود خواهید داشت. بیشتر از همه وقتی اهداف و طرحهایتان مکتوب میشوند احتمال انجام و تکمیل آنها ده برابر میشود. (19)
خطاهای تفکر
1- تعمیم بیش از حد: در اینجا به عنوان یک الگوی مشخص، رویدادهای منفرد و معمولی را در نظر میگیرد. به طور مثال «چون یک اشتباه جدی در مصاحبهام داشتهام، این ثابت میکند که من ابله هستم، پس حتماً در محاسبههای آیندهام نیز همین اشتباه جدی را مرتکب خواهم شد.»
2- تمرکز بر موارد منفی: در اینجا ویژگیهای مثبت یک موقعیت را کنار میگذارید و بر ویژگیهای منفی تمرکز میکنید. به طور مثال: «استادم فکر کرد متنی که نوشتهام نسبتاً خوب بود. اما من حتماً باید میتوانستم خیلی خوب آن را بنویسم. وقتی دوباره به آن نگاه میکنم. فقط اشکالات متن توجهام را جلب میکند.»
3- عدم شایستگی برخورداری از نکات مثبت: در اینجا قادر نیستید بازخورد مثبت را بپذیرید. به طور مثال: «دوستم به من گفت ظاهرم را میپسندد، اما از آنجائی که فکر میکنم چون جذاب نیستم بی ارزش هستم، و البته حتماً باید جذاب میبودم. فکر کردم او فقط این را از روی مهربانی میگوید و قلباً به چنین چیزی اعتقاد ندارد.»
4- تفکر سیاه و سفید: در این حالت چیزها را خوب مطلق یا بد مطلق میبیند. به طور مثال: «من فقط در امتحان شفاهی رد شدم که مطلقاً نمیبایست چنین میشد. من فکر میکنم که این یک شکست مطلق بود.»
5- خواندن ذهن دیگران: هنگامی است که شما متقاعد شدهاید که دیگران نسبت به شما نظر منفی دارند. به طور مثال: «من نقطه ضعفی در حضور جمع نشان دادم که ثابت میکند آدم نالایقی هستم، مطمئنم که دیگران مرا احمق میپندارند.»
6- فکر کردن به همیشه و هرگز: هنگامی است که شما فکر میکنید رویدادهای ناگوار، همیشه اتفاق میافتد و رویدادهای خوب هرگز اتفاق نمیافتد. به طور مثال: «من در امتحان رانندگی رد شدم در حالی که باید حتماً قبول میشدم. این یعنی هرگز در آن امتحان قبول نخواهم شد.»
7- کوچک شمردن: در این حالت شما موفقیتهای خود را کوچک میشمرید. به طور مثال: «من باید بسیار بهتر از دیگران کار را انجام بدهم. البته آن کار را به خوبی انجام دادم، اما هر کس دیگری هم میتوانست آن را به خوبی انجام دهد.»
8- بزرگنمائی: در این حالت شکستهای خود را بزرگتر از آنچه هست، نشان میدهید. به طور مثال: «من هنگام تمرین نمایش، خطهایم را با هم اشتباه گرفتم، که ثابت میکند من یک ابله بی ارزش هستم. هیچ کس تا مدّتها کاری را که انجام دادم فراموش نخواهد کرد.»
9- شخصی کردن: در اینجا فکر میکنید شما تنها عاملی بودید که سبب شد چیزی از کنترلتان خارج شود یا فکر میکنید واکنشهای دیگران به طور مستقیم متوجه شماست، آن هم در شرایطی که دلیلی برای تأیید این موضوع وجود ندارد. به طور مثال: «من در بازی دیروز بسیار ضعیف ظاهر شدم، که مطلقاً چنین اتفاقی نباید رخ میداد. بعد از بازی هنگام عبور از کنار مردم، عدهای را دیدم که میخندیدند. مطمئنم بازی مرا مسخره میکردند.»
10- پیشگوئی منفی: در این حالت شما رویدادهای منفی را پیشگوئی میکنید. به طور مثال: «من آدم بدی هستم چون به دیدن والدینم نرفتم و به همین دلیل خداوند به زودی مرا تنبیه خواهد کرد.»
11- دلیلتراشی احساسی: در این حالت شما فکر میکنید یک موضوع حقیقت دارد؛ زیرا احساس عمیق و شدیدی در این مورد بر شما حاکم است. به طور مثال: «من بی ارزش هستم و به شدت احساس میکنم دیگران هم همین فکر را در مورد من میکنند. احساس عمیقی که نسبت به این موضوع دارم، ثابت میکند حق با من است.»
12- دلیلتراشی شناختی: در اینجا افکارتان به طور اجتناب ناپذیری راهنمای حقیقی برای رسیدن به واقعیت هستند. به طور مثال: «من باید بدانم که مردم دوستم دارند. اگر فکر کنم مرا دوست ندارند، نشان دهنده این است که چنین امری حقیقت دارد.» (20)
استفاده از جملههای تأییدی
این کار میتواند به شما کمک کند تا به هدف خود برسید. اوّلین کار برای ساختن یک جمله تأییدی، مشخص کردن هدف است. سپس هدفی را که برای خود تعیین میکنید و میخواهید به آن دست پیدا کنید، به اختصار و در یک جمله مطرح سازید تا یادآوری آن راحت باشد. جمله تأییدی را به صورت زمان حال بیان کنید تا بخش ناهشیار ذهنتان بفهمد که شما همین الآن قصد انجام آن کار را دارید و میخواهید دست به کار شوید. پس از ساختن جمله تأییدی، آن را با انرژی در فواصل زمانی منظم تکرار کنید تا اثر خودش را بگذارد. (21)
«اگر از تجربه به شکلی عاقلانه استفاده کنید، هیچگاه وقت خود را بیهوده تلف نکردهاید». (ردن)
تمرین، کلید تسلط بر هر مهارتی است.
اوّل باید یاد بگیرید که عادت به انجام آن را در خود بپرورانید. دوّم باید خودتان را منضبط کنید تا اصولی را که باید یاد بگیرید آنقدر تمرین کنید تا بر آنها تسلط پیدا نمایید؛ و در آخر باید همه چیز را با نیروی ارادهتان تقویت کنید تا اینکه این عادت تثبیت شده و تبدیل به جزء جدا نشدنی شخصیت شما گردد. یک روش ویژه وجود دارد که با استفاده از آن میتوانید روند پیشرفتتان برای کارآمدتر و مؤثرتر بودن را تسریع نمایید و آن شامل تفکر مدام درباره فواید و مزایای عملگرا بودن، سریعالعمل بودن و متمرکز بودن است. چنین تصور کنید که فردی هستید که پیوسته کارهای مهم را به سرعت و به خوبی انجام میدهد.
تصویر ذهنی شما از خودتان تأثیر بسیار مهمی بر روی رفتارتان دارد. خود را به صورت فردی که در آینده خواهید باشید تصور نمایید. تصویری که از خودتان دارید، به عبارت دیگر اینکه خود را از درون، چگونه میبینید، تا حد زیادی تعیین کننده عملکرد شما در جهان خارج میباشد. جیم کتکارت که یک سخنران حرفهای است میگوید: «شما تبدیل به همان فردی میشوید که تجسم مینمایید.»
شما از توانایی نامحدودی برای یادگیری و پرورش مهارتها، عادتها و قابلیتهای جدید برخوردار میباشید. هنگامی که با تمرین و تکرار خود را آموزش میدهید که بر تنبلی غلبه کرده و کارهای مهم را به سرعت انجام میدهید، در جاده زندگی و کار وارد خط سرعت میشوید و پایتان را روی پدال گاز فشار میدهید. (22)
گالیله میگوید: «شما نمیتوانید به کسی چیزی را که از قبل نمیدانسته بیاموزید؛ تنها میتوانید او را از آنچه میدانسته آگاه سازید.». (23)
تنها دریابید که افراد موفق چه میکنند و همان کار را انجام دهید تا به همان نتایج برسید. (24)
یک فرد معمولی که عادت میکند کارهایش را اولویتبندی نموده و کارهای مهم را به سرعت به اتمام برساند نسبت به افراد نابغهای که زیاد صحبت میکند و نقشههای اعجابانگیزی میکشد اما در عمل، کار کمی را انجام میدهد، موفقتر خواهد بود. (25)
طبیعت برای فرمانهای هشیارانه آدمی سر تسلیم فرود میآورد.
ظاهراً دیگر هدفی وجود ندارد که به نیروی اراده و هشیاری بشر تن نسپارد. نیروی تخیلزا ورای پردهای که نقشهای شگفت خود را بر آن نمایان میکند، نوری میتاباند که پدیده آوردنده انگیزههای خلّاق به شمار میآید.
در حالی که نفوذ اندیشه آدمی بر پیرامونش روز به روز افزونتر و استوارتر میشود، اما ظاهراً بشر نمیتواند بر بدن و پیکر خویشتن تسلط یابد. انسان پیش از آنکه بر توالی اندیشهها و طلب گرایشها، تأثرها، عواطف و احساساتش تسلط یابد، به آنها تن در میدهد. اختلالی او را فلج میکند، زخم یا جراحتی مانع حرکتش میشود و گاه بر اثر تشنجی راه دنیای دیگر را پیش میگیرد... و آدمی با وجود مخالفت، نگرانی و طغیانش، تسلیم میشود.
شعور در نهایت آگاهی با موضعگیری در جهت اجرای طرحهایش، روح را به کوچکترین بهانهای حیران میکند و به این ترتیب از انگیزههای متعالی خود میگریزد. هر کس آرزو میکند بر دایره حساسیت موفق گردد. دهها بار تصمیم میگیریم تا رفتار خود را در موارد مختلف بهبود بخشیم و دهها بار در برخورد با اوّلین مانع، چنان شوری در سر داریم ولی در نهایت با برخورد با مشکل خنثی یا متوقف میگردد. ما از ضعفها و کمبودهای خودآگاهیم ولی نمیدانیم چگونه آن را جبران و رفع کنیم.
چنانچه زمانی به آن پی ببریم که بحران مقاومت ناپذیری، تلاشهای ما را به ریشخند میگیرد و دوباره ما را در خم عادتهای زشت مرسوم خویش فرو میکشاند. عادتهای ما چنان مقاوم همچون زنجیری فولادی بر سر راهمان قرار میگیرند. حساسیت پذیری ما در کنار فرهنگمان فزونی مییابد، تأسفش را میخوریم ولی همواره ما را بیشتر و بیشتر فلج میکند. هزاران نفر در آروزی شکوفایی توانایی خلّاق خود در جستجوی آسودگی خاطر و آرامش روحیاند ولی بر کم جرأتی، کم رویی و هراس خود غلبه نمیکنند و در یافتن آسودگی و آرامش ناکام میمانند و باقی عمر را در تردید، وابستگی و نگونبختی میگذرانند. آیا ما تا این حد از تسلط به ساخت و کار روانی و سازواره نحیف خود عاجزیم؟
آیا ما به راستی دستخوش تهاجم شدید آسیبهای سالخوردگی و کهولت، بیماری و سایر عوامل مزمن زیانآور قرار میگیریم تا به آسانی ما را از پا درآورند.
دلیل وجود این ضعفها را فقط باید در عدم درک رابطه علّی و نتایج عملی درونی آنها جستجو کرد. انسان برای تسلط بر محیط بیرون خویش به ابزارهای خاصی دست یافته است، آیا برای تسخیر درون خویش هم ابزاری در اختیار دارد؟
پس عجیب همین جاست: با توجه به تسلط انسان بر محیط خارجی خود، باز هم از درون در اسارت طبیعت میماند. (26)
سنجش میزان رضایت شغلی:
درباره کار خود چقدر احساس مثبت دارید؟ هرکدام از جملههای زیر را که درباره وضعیت شما صدق میکند علامت بزنید:
هر روز صبح مشتاقانه به سرکار میروم.
احساس میکنم که شغلم ارضاء کننده و با معناست.
برای کار کردن به همان اندازه سابق شور و اشتیاق دارم.
احساس میکنم که همکاران و ارباب رجوع از من قدردانی میکنند.
در محیط کار خیلی کم، احساس عصبانیت یا ناراحتی و آشفتگی میکنم.
به آگهیهای استخدام توجهی نمیکنم چون رها کردن کار فعلی به ذهنم هم خطور نکرده است.
تفسیر نتایج: هرچه تعداد علامتهایی که زدهاید کمتر باشد نشانه نارضایتی بیشتر شما از کارتان است. دوباره نگاهی به جملههای بالا بیندازید و با برنامهریزی مناسب بررسی کنید که چگونه میتوانید کار را به تجربهای مثبت مبدل کنید. (27)
تنبه و آگاهی
«قابلیت» را به «فعالیت» تبدیل کنیم...
شکست را خواهم «شکست»... از پا نخواهم «نشست»...
از خودم «حساب میبرم»... پس «حساب شده» عمل میکنم...
«دو پای ما»... «پادوی ما»....
«بُرد» چون مشکلات را از «روبُرد»...
خودت «باش»... نگو «کاش»...
یکی از معانی «باختن».... «ساختن» است...
راههای «باز»... «بسته»... به تعبیر ماست...
در مسابقه زندگی، وقتی شدی «آخرین»... کسی نگفت «آفرین»...
هر گاه «نا امیدم»... «نالیدم»...
وقتی به انتظار موفقیت «نشست»... «شکست»...
کار پزشک «دوای مرض» است... یا «دعوای مریض»!؟
دانایی... اگر «بدانی» همه چیز را «نمیدانی»....
بازی را «میبازی»... خود را «نبازی»...
اراده «پر شکوه»... «همچو کوه»...
پیرو «شکسته بود»... ولی مشکلات را در هم «شکسته بود»...
«رویش» و «کوشش»... بازتاب آفتاب است...
زمینی که دائم در «حرکت است»... هیچگاه «زمین نخورد»...¬
«موفق نیستی»... اگر با همه «موافق» هستی...
«لیاقتها» در «رقابتها» رقم میخورد...
وقتی «گرفت»... که «سرعت گرفت»...
1- منتظر کمک نشستهاید!؟
شکارچی گفت: خیلی خوشحالم که شما را دیدم! مرد با تعجب پرسید چرا؟
شکارچی توضیح داد: من سه روز است که در این جنگل گم شدهام، و امیدوار بودم که کسی به کمکم بیاید.
مرد گفت: چه بد! من هم گم شدهام و منتظر بودم کسی برای نجاتم بیاید. ما هر دو گم شدهایم!
امید واهی به خودتان ندهید که فردی از دنیای خارج میآید و شما را نجات میدهد. هیچ کس دیگری غیر از خودتان نمیتواند شما را سرشار کند. حس سرشاری و وفور از درون است. (اوراخبیش)
2- درس بنیادین برای نیل به موفقیت
2. تلاش کنید تا خلاقیت، اساس و زیر بنای تفکرتان را پرورش دهید.
3. اجازه ندهید که منتقدها، انگیزههایتان را سرد و خاموش کنند.
4. به خودتان ایمان داشته باشید.
3- همیشه جدل، چاره کار نیست!
اگر خوب دقت کرده باشید، او این کار را انجام داده است! بدون هیچ بحث و درگیری او با سیاست و درایت خود، به رقیبش فهماند که دیگر نمیتواند به او توهین کند ضمن اینکه آرامش خودش را نیز بر هم نزند!
4- شش توصیه کاربردی
اعتقاد به اینکه راه حلی وجود دارد، زمینه را برای رسیدن به آن راه حل فراهم میکند. پس چنین جملههائی را از «جمله نامه» خود حذف کنید. غیر ممکن است... کار ساز نخواهد بود... به زحمتش نمیارزد... نمیتوانم...
2. اجازه ندهید که امور روزمره، زندگیتان را فلج کند. درها را به روی ایدههای نو باز بگذارید از اقدام و تلاش دوباره نترسید. در تمام فعالیتهایتان خلّاق و مبتکر باشید.
3. هر روز از خودتان این سؤال را بپرسید: «چطور میتوانم بهتر عمل کنم؟» پیشرفت، انتهائی ندارد. وقتی این سؤال را از خودتان بپرسید پاسخهای خوب خودشان را نمایان میسازند. فقط امتحان کنید. نتیجه را خواهید دید.
4. با خودتان فکر کنید: «چطور میتوانم بازده و تولید بیشتری داشته باشم؟» استعداد یک حالت ذهنی است. با پرسیدن این سؤال ساده از خود، ذهنتان را به جنبش وا میدارید. موارد هوشمندانه را کشف کنید. فرمول موفقیت این است: بهتر و بیشتر عمل کنید.
5. به دیگران گوش کنید. از ایشان سؤالهائی بپرسید پاسخهای آنان مواد اولیهای خواهد بود برای تصمیمگیری درست و عاقلانه.
6. به ذهن خود، پر و بال بدهید. با افرادی نشست و برخاست کنید که ایدهها و همچنین روشهای عملکرد جدیدی را مطرح میکنند. دایره روابطتان را گسترش دهید. (دی. جی شوارتز)
(10) قانون برای به دست آوردن احترام دیگران
1. یاد بگیرید که اسامی افراد را به خاطر بسپارید ناتوانی در این کار نشان میدهد که شما به اندازه کافی به افراد علاقه ندارید. این نکته را مد نظر داشته باشید که اسم هر کس برای او خیلی مهم است.
2. راحت باشید به طوری که افراد برای شما و در کنار بودن تحت فشار قرار نگیرند.
3. یاد بگیرید که با مسائل آسان برخورد کنید تا آشفته نشوید.
4. خودبین نباشید مواظب باشید در دیگران این احساس را به وجود نیاورید که همه چیز را میدانید. طبیعی رفتار کنید و متواضع باشید.
5. یاد بگیرید که خوش برخورد و خوش مشرب باشید به طوری که افراد بخواهند با شما باشند و از نشست و برخاست با شما روحیه بگیرند.
6. سعی کنید خصوصیات ناخوشایند را کنار بگذارید؛ حتی آنهائی که ممکن است از وجودشان آگاه نباشید.
7. صمیمانه سعی کنید هر سوء تفاهمی را که به وجود آوردهاید اصلاح کنید. دلتان را از کدورت خالی کنید.
8. تمرین کنید که مردم را دوست بدارید تا وقتی که یاد بگیرید این کار را از ته دل انجام بدهید.
9. هرگز فرصت تبریک گفتن را به خا طر موفقیت افراد یا همدردی کردن با آنها در غمها یا شکستها از دست ندهید.
10. تجربه عمیق معنوی داشته باشید، به طوری که بتوانید به مردم چیزی بدهید که به آنها کمک کند تا قویتر باشند و بهتر از عهده مسئولیتهای زندگی برآیند. به مردم توان بدهید و آنها در مقابل به شما علاقه و محبت نشان خواهند داد. (28)
مباحثی که در این مقاله به آنها پرداخته شد و نتایجی که از این مقاله عاید ما میگردد به شرح ذیل میباشد:
1. موفقیت یعنی: خوشحال بودن از آن چه که به دست آوردهاید.
2. بزرگترین مانع موفقیت، مانع ذهنی است.
3. رمز موفقیت روش کار کردن در بخشهای زمانی مشخص این است که از قبل برای روز خود برنامهریزی نمائید و برای هر کار و فعالیت خاص مدّت زمان مشخصی را تعیین نمائید.
4. برای انجام کاری جدید باید کار قدیمیتر را تمام کنید یا انجام آن را متوقف نمائید. وارد شدن در کار جدید مستلزم خارج شدن از کار قبلی است.
5. هدف شما هرچه که باشد، لازم است این هدف قابل دستیابی باشد.
6. قبل از انجام هر کاری، آن را به مراحل مختلفی تقسیم کنید. مرحلهبندی کارها باعث میشود تا گامهای بعدی شما، مشخص و روشن باشند به این ترتیب، به عوض آنکه کار را سخت و سنگین و بی پایان تلقی میکنید، با مرحلهبندی و تعیین هر گام انرژی لازم را برای انجام آن، به دست خواهید آورد.
7. کلام ناخواسته روی زندگی ما اثر میگذارد. فکر حتی اگر دروغ هم باشد میتواند روی ما اثر بگذارد.
8. تنها دریابید که افراد موفق چه میکنند و همان کار را انجام دهید تا به همان نتایج برسید.
9. برای نیل به موفقیت منتظر کسی ننشینید، شخص منتظر، گداست.
پي نوشت ها :
1. 100 قانون شکست ناپذیر موفقیت در کار و زندگی، صص 38 و 39
2. 100 قانون شکست ناپذیر موفقیت در کار و زندگی، ص 113
3. حکایت دولت وفرزانگی، صص 39 – 41
4. حکایت دولت و فرزانگی، ص 45
5. قورباغهات را قورت بده، ص 139
6. قورباغهات را قورت بده، ص 142
7. قورباغهات را قورت بده، ص 142
8. قورباغهات را قورت بده، ص 123
9. قورباغهات را قورت بده، ص 129
10. قورباغهات را قورت بده، ص 40
11. قورباغهات را قورت بده، ص 41
12. قورباغهات را قورت بده، صص 42- 45
13. قورباغهات را قورت بده، ص 24
14. قورباغهات را قورت بده، ص 25
15. انسانشناسی، تقویت حافظه و فکر، صص 86 - 89
16. مثبت اندیشی و مثبت گرائی کاربردی، صص 75 و 76
17. قورباغهات را قورت بده، صص 26- 30
18. مثبت اندیشی و مثبت گرایی کاربردی، ص 102
19. 100 قانون شکست ناپذیر موفقیت در کار و زندگی، صص 57- 59
20. چگونه به خود باوری برسیم؟، صص 233- 236
21. مثبت اندیشی و مثبت گرائی کاربردی، صص 39 و 40
22. قورباغهات را قورت بده، ص 22 و 23
23. قورباغهات را قورت بده، ص 8
24. قورباغهات را قورت بده، ص 10
25. قورباغهات را قورت بده، ص 16
26. قدرت خود تلقینی، ص 6 و 7
27. مثبت اندیشی و مثبت گرایی کاربردی، ص 103
28. قدرت مثبت اندیشی، صص 312 و 313
1. تریسی، برایان، قورباغهات را قورت بده، ترجمه مهناز عبدی، انتشارات الماس دانش، چاپ هفتم، تهران، 1385 ش.
2. تریسی، برایان، 100 قانون شکست ناپذیر موفقیت در کار و زندگی، ترجمه علی اکبر قاری نیت، انتشارات آزمون، چاپ اول، تهران، بیتا.
3. درایدن، ویندی، چگونه به خودباوری برسیم، ترجمه مینا اخباری آزاد، انتشارات پیدایش، چاپ اول، تهران، 1388 ش.
4. ژاگو، پل کلمان، قدرت خود تلقینی، ترجمه نیلوفر خوانساری، انتشارات شمشاد، چاپ ششم، تهران، 1384 ش.
5. علیخواه، محمدمهدی، انسانشناسی، تقویت حافظه و فکر، انتشارات جمال حق، چاپ دوّم، بیجا، 1375 ش.
6. فیشر، مارک، حکایت دولت و فرزانگی، ترجمه گیتی خوشدل، انتشارات گفتار، بیچا، تهران، 1372 ش.
7. کویلیام، سوزان، مثبت اندیشی و مثبت گرایی کاربردی، ترجمه فرید براتی و افسانه صادقی، انتشارات جوانه رشد، بیچا، تهران، 1386 ش.
8. وینست پیل، نورمن، قدرت مثبت اندیشی، ترجمه اسماعیل حسینی، انتشارات نشر ثالث، چاپ اول، تهران، 1386 ش.
/ع
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}